فایل ورد word مقاله ولایت در قرآن دارای 50 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد word مقاله ولایت در قرآن کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي فایل ورد word مقاله ولایت در قرآن،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد word مقاله ولایت در قرآن :
موضوع : فایل ورد word مقاله ولایت در قرآن
توضیح : این فایل به صورت ورد و آماده چاپ می باشد
ولایت به معنی قرب است ولی وقتی بحث ولایت خدا به میان میآید به معنی ولایت تكوینی است، و یكی از اسماء الهی «وَلی» است. قرآن میفرماید: «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلی» یعنی نه تنها خدا ولایت دارد، بلكه تنها ولی، خدا است، و بقیه به اذن خدا، ولی میتوانند باشند. انبیاء الهی مظهر اسم ولی بودند و لذا از آنها كارهای فراوانی ساخته بود. و در درجه پائین آن، مؤمن است است كه ولی چشم و گوش خویش است و بر خیالات خود ولایت دارد، و این حداقل ولایتی است كه انسان باید تحصیل كند.
چون ولایت به معنی قرب است، اگر موجودی به حق نزدیك شد، آثار حق در او ظهور میكند و محصول آن محبت صادق و نصرت صادق است. اگر ولایت انسان نسبت به شئونات نفس خویش تقویت بشود، نسبت به شئونات خارج هم ولایت پیدا میكند. خدای سبحان خبر میدهد كه عدهای اولیاء الهی هستند و خدای سبحان هم ولی آنهاست: «اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِم وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» یعنی عدهای ولیالله هستند و لازمه ولایتشان آن است كه خوف و حزن را به سوی آن ولایت راهی نیست، و هم اینها اولیاء الهی هستند، و هم خدای سبحان ولی آنهاست. چنانچه میفرماید: «اللَّهُ وَلِیّ الَّذینَ آمَنُوا».
اقسام ولایت:
1- ولایت عامِ خدا كه با ربوبیت مطلقه او همراه است و كافر و مومن را دربرمیگیرد.
2- ولایت خاص كه نسبت به همه مؤمنین دارد.
3- ولایت اَخص، كه انبیاء و اولیاء الهی مشرف به این ولایتاند. لذا خداوند از زبان رسول خدا(ص) میفرماید: «اِنَّ وَلِیِّی اللَّهُ الَّذی نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلی الصَّالِحینَ» یعنی ولیّ من خدایی است كه كتاب را نازل كرد و او ولایت صالحین را به عهده دارد.
مقصود از ولایت مؤمنین نسبت به خدا، آن است كه آنان عقاید، اخلاق و اعمالشان را در اختیار خدای سبحان قرار میدهند و مراد از ولایت خدا نسبت به مؤمنین آن است كه آن حضرت، محبت و لطف و نصرتش را نثار مؤمنین میكند و در نتیجه آن محبت و نصرت «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلی النُّورِ» یعنی از ظلمات بهسوی نور خارج میشوند. و راه تشخیص ولیّالله بودن را هم خدای سبحان معین فرمود كه «اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّكُمْ اَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنُّوا الْمَوْتَ اِنْ كُنْتُمْ صادِقین» یعنی اگر میپندارید كه از اولیاء الهی هستید، باید مشتاق لقاء حق بوده، از مرگ نترسید.
هر عملی كه موجب قرب به خدا شود، باعث ولایت است، و ولی خدا از ظلمات به سوی نور رهسپار شده. و انجام اعمال صالح لِوَجْهِالله نشانه آن است كه انسان در تحت ولایت خدا است و برای قرب به حق چنانچه قرآن میفرماید؛ عقیده پاك و عمل صالح نیاز است. فرمود: «اِلَیْه یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه» یعنی كلمه طیّب و عقیده صحیح، بهسوی خدا میرود و عمل صالح نیز عامل رشددادن این صعود است. و برعكس این، وقتی است كه كسی میل به عالم خاك كند واز ولایت محروم شود.
اساس ولایت
اگر سهمی از ولایت نصیب انسان گردد، مظهر «هُوَ الْوَلی» خواهد شد. آنگاه اگر دعا كند، فوراً باران میآید و یا روزی ویژه ای بدون اسبباب و شرایط عادی، برایش فراهم خواهد شد. مانند حضرت مریم كه قرآن درباره او میفرماید: «كُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَكَریَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً» یعنی هر وقت زكریا بر مریم وارد شد، در كنار او عذای بهشتی حاضر میدید. این توانایی غیر آن خصوصیاتی است كه عابد و زاهد از آن برخوردارند. آنكه میتواند در ماده كائنات تأثیر داشته باشد، مظهر «هُوَ الولی» است و تا انسان راه عبادت و زهد، همراه با معرفت و اخلاص را پشت سر نگذارد، مظهر «هو الولی» نخواهد شد. اساس ولایت بر معرفت و محبت نهاده شده، هرچه معرفت و محبت كامل تر باشد، انسان مقام والاتری را در مظهریت ولایت خدای سبحان احراز خواهد كرد. تامل و تدبّر در آیاتی كه راه تحصیل معرفت و اخلاص را تبیین میكنند، برای نیل به این هدف راهگشاست. میفرماید: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدینَ. وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتی یَأتِیَكَ الْیَقین» پس با حمد پروردگارت او را منزه بدار و از ساجدین و نمازگزاران باش و پروردگارت را بندگی كن تا یقین برایت حاصل شود. یعنی آیه شریفه عبادت را وسیله دست یافتن به معرفت و یقین میداند. این یقین به ربوبیت مطلق خداوند است كه جایی برای تصور تدبیر و ربوبیت دیگری باقی نمیگذارد، این انسان سراسر عالم را كارگزاران حق میداند میبیند كه «لِلَّهِ جُنُودُ السَّموات وَ الْاَرض» یعنی لشگریان آسمانها و زمین همه از خدایند. اگر كسی بر اساس آیه شریفه «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلی» یا «هُوِ الْوَلی الْحَمید» پذیرفت كه ولی مطلق خدا است، هرگز نمیتواند برای خود یا برای دیگری، در گوشهای از گوشههای جهان، ولایت قائل شود. كسی كه میگوید من بر قوای ادراكی و تحریكی خود ولایت دارم. یا میگوید بسی رنج بردم و خود تحصیل علم نمودم، چنین شخصی هنوز در خَم كوچههای اولیه معرفت مانده و راهی به توحید حقیقی نبرده، آنكسی مراحل توحید افعالی را بهخوبی پیموده كه متوجه است انسان در تمام شئون، مرآت حق و مظهر كمال مطلق و آیت «هُوَ الْوَلی» است. میفهمد كار را دیگری میكند و ما مظهریم. اگر كسی به اینجا رسید، همان سخنی را میگوید كه خدای سبحان به رسولش دستور داد كه بگوید: «قُلْ اِنِّ صَلاتِی وَ نُسُكی وَ مَحْیای وَ مَماتی لِلَّهِ رَبُّ الْعالَمین» نماز و عبادتم و حیات و مرگم از خدای پروردگار جهان است. یعنی حتی عبادات انسان ملك خداست، و انسان بهعنوان مظهریت نعمت او خواهد بود، و لذا خود را نیز تحت تدبیر ولایت آن حضرت مشاهده خواهد نمود.
معرفتی كه اساس ولایت را تشكیل میدهد، معرفتی است كه به توحید افعالی و توحید ذاتی بیانجامد، به گونه ای كه انسان هر فعل و صفت و ذاتی را فانی و مندك در فعل و صفت و ذات خدای سبحان مشاهده كند. این چنین معرفتی موجب میشود كهه انسان «وَلی الله» بشود. اما معرفتی كه محصول «برهان نظم» یا «امكان و وجوب» یا دیگر براهین عقلی است، این توان را ندارد كه توحید افعالی و صفاتی و ذاتی او را به همراه داشته باشد.
قرآن به ما میآموزد كه «وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ» یعنی هر نعمتی كه به شما رسید مبداء پیدایش آن فقط خداست.پس این نعمتها همه به رسم امانت در اختیار انسان است و او امین آنها است و نه مالك آنها. از این رو این امانتها را هرچه زودتر باید به صاحب آنها كه خداست برگرداند «اِنَّ اللَّهَ یَأمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدُّوا لْاَماناتِ اِلی اَهْلِها» یعنی؛ خداوند به شما امر میكند كه امانات ما را به اهلش كه خداست برگردانید.
حال كه هستی انسان، امانتی الهی است، پس شرط وصول به مقام والای ولایت، آن است كه این امانت، پیش از مرگ به صاحبش مسترد گردد. و لذا وقتی سالك كوی دوست از آنچه در اختیارش است دست شست و به پیروی از سرور اولیاء الهی خاتم انبیاء(ص) این حقیقت را بازگو كرد كه «لا اَمْلِكُ لِنَفْسی نَفْعًا وَ لا ضَرّاً» نه مالك عین، نه مالك نفع آن، و نه مالك ضرر خودم هستم، پس حرم دل از لوث وجود غیر خدا باید خالی شود تا مانعی برای تجلی انوار الهی و تدبیر ربوبیت حق وجود نداشته باشد. و لذا در قلب چنین انسانی غیر از خواسته خدا، خواست دیگری راه ندارد. یعنی «اَلا لِلَّهِ الدّینُ الْخالِص» یعنی بدانید برای خدا دین خالص هست و خداوند دین خالص را میپذیرد. و این مقامی است كه فرد، به مقام «اَلرِّضا بِقَضاءِ اللَّهِ وَ التَّفْویضُ اِلَی اللَّهِ وَ التَّسْلیمُ لِاَمْرِ اللَّه» میرسد. یعنی به قضاء الهی راضی است، و همه امور را به خدا وا میگذارد و تسلیم امر او میشود.
مراحل سه گانه عبودیت
توكل: یعنی او وكیل من است تا هر تصرفی در امور من بكند.
تفویض: یعنی، اراده و میل خود را به خدا وامی گذارم من بر كنارم.
تسلیم: یعنی، من رام و تسلیم محضر اویم و در برابر هر ارادهای كه برایم بكند، بدون نسبت داده هیچ امری به خود، اطاعت میكنم.
معرفت به خدا در مورد عقل نظری، و اخلاص در مورد عقل عملی است، چرا كه كمال عقل نظری به شناخت خدا است، و كمال عقلی عملی به اخلاص عمل برای خدا است. و لذا این دو امر از فرائض ولایت است. باید درون انسان آكنده از معرفت و اخلاص باشد تا مظهر نام مبارك «صَمَد» گشته و نام والیا «وَلی» در او تجلی كند. كسی كه مظهر صمد است «اُولُوالْاَلْباب» یعنی از انسانهای مغزدار است. برعكسِ آنهایی كه میفرماید: «اَفْئِدَتْهُممْ هَواء» قلبهایشان تهی است، نه در علم مظهر صمداند، و نه در عمل. یعنی « ما قَدَرُوااللهَ حَقَّ قَدْرِه اِنَّ اللَّهَ لَقَوِی عَزیزٌ» آنقدر كه باید قلبشان از خدا علم و آگاهی و معرفت داشته باشد، ندارند.
در بُعد عمل هم باید قلب از لحاظ محبت حق، صمد باشد. «وَ اجْعَلْ... قَلْبی بَحُبِّكَ مُتَیَّماً» یعنی قلبم را نسبت به محبت خود لبریز قرار ده. حال اگر قلب كسی به حب خدا متیّم بود، از آنجا كه محبوب چنین كسی نه در گذشته از دست رفته است، و نه در آینده از بین میرود، پس هراس در او راه ندارد، لذا میفرماید: «اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» یعنی اولیاء الهی كه به مقام شامخ ولایت دست یافته اند نه هراسان میشوند و نه اندوهگین. حزن و اندوه در جایی است كه انسان محبوبی را از دست داده باشد، از این رو در فراق او غمگین میشود، و خوف و هراس هم در هنگامی است كه بداند در آینده محبوبش را یقیناً «یا احتمالاً» از دست خواهد داد.
پس تا انسان از نظر علمی و از نظر عملی مظهر صمد نشود به ولایت راه نمی یابد. و باید متوجه بود پایه اصلی ولایت، «معرفت» است و «عمل» در پی آن است. لذا امیرالمؤمنن(ع) میفرمایند: «اَفْضَلُ الْقُلُوبِ قَلْبٌ حُشِی بِالْفَهْمِ» یعنی بهترین دلها، دلی است كه از اندیشه لبریز باشد، همانطور كه بدترین شكمها، شكم پر است، چرا كه پرخوری از بزرگترین موانع درك و معرفت بهشمار میآید. پس دلی كه از علم به حقایق خالی است، اجوف و تو خالی است و نه صمد.
حدیث قرب نوافل
راه رسیدن به مقام شامخ ولی الهی عبادت است. چرا كه از طریق عبودیت، محبوب خدا میشود، و محبوب خدا به مقام ولایت الهی باز خواهد یافت. چنانچه در حدیث مشهور قرب نوافل از امام باقر(ع) داریم كه حضرترسول«صلیاللهعلیهوآله» در شب معراج از خداوند سؤال كرد: پروردگارا منزلتت مومن در نزد تو چگونه است؟ خدای سبحان درجواب فرمود: ای محمد، آن كس كه ولیّی از اولیاء مرا اهانت نماید، آشكارا با من به ستیز برخاسته است و من برای نصرت اولیاء خود از هر چیزی سریعتر و شتابان ترم. و در ادامه روایت میفرمایند: كه خداوند فرمود: «وَ ما یَتَقَرَّبُ اِلَی عَبْدٌ مِنْ عِبادِی بِشَیءٍ اَحَبَّ اِلَی مَمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ» یعنی؛ نزدیك نمیشود بهسوی من بندهای از بندگانم به اندازه آنچه كه از واجبات بر او فرض كردهام. سپس افزود: «وَ اَنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ اِلَی بِالنَّافِلَهِ» همان طور كه انجام فریضه موجب قرب است، انجام نوافل باعث باعث تقرب است. لذا فرمود كه آن بنده به من نزدیك میشود بوسیله نافله، یعنی اعمال اضافه تر از واجبات. «حَتَّی اُحِبَّهُ» تا آنجا كه محبوب من گردد. یعنی آنقدر این سیر در وادی محبت را از طریق فرائض و نوافل ادامه میدهد تا از مُحِبِّ خدابودن به مَحْبُوب خداشدن نایل آید. به همین جهت خدای سبحان میفرماید: «اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» یعنی اگر شما دوست خدائید به دنبال حبیب خدا حركت كنید تا به جایی برسید كه محبوب خدا بشوید.
بعد در دنباله حدیث میفرماید:
«فَاِذا اَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذی یُبْصِرُبِه وَ لِسانَهُ الَّذی یَنْطِقُ بِهِ، وَیَدَهُ الَّتی یَبْطِشُ بِها، اِنْ دَعانی اَجِبْتُهُ، وَ اِنْ سَأَلَنی اَعْطَیْتُهُ».
یعنی چون محبوب من شد، گوش او میشوم تا با آن بشنود، و چشم او میشوم تا با آن ببیند، و زبان او میشوم تا با آن بگوید، و دست او میشوم تا با آن بگیرد، این بنده اگر مرا بخواند جوابش را بدهم، و اگر از من چیزی بخواهد به او عطا كنم.
یعنی همه مجاری ادراكی و تحریكی او را بهعهده میگیرم. بنابراین اگر او میفهمد با نور علمی من میفهمد. لذا در مسائل علمی نه درمانده میشود و نه اشتباه میفهمد، و اگر كاری انجام میدهد با قدرت من انجام میدهد، لذا عجز و معصیت در كارهای او راه ندارد. اینجاست كه به خطاب «وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لكِنَّ اللَّهُ رَمی» مشرف میشود. (البته رَمْی و انداختن تیر یكی از مصادیق است، وگرنه حرف این است كه «وَ ما فَعَلْتَ اِذْ فَعَلْتَ وَ لكِنَّ اللَّهُ فَعَلَ» یا «وَ ما عَلِمْتَ اِذْ عَلِمْتَ وَ لكِنَّ اللَّهُ عَلِمَ» كه اینها محدوده صفت فعل خداست و نه ذات او).
در مورد بینش هم اولیاء الهی حق را از باطل باز میشناسند. لذا امیرالمؤمنین(ع) در مورد آنها میفرماید: اولیاء الهی در پرتو نور یقین و فروغ هدایت خویش، حق نماز را تشخیص داده و به سلامت از این پرتگاه گذر میكنند. و نیز در حكمت 424 میفرماید:
«اِنَّ اَوْلِیاءَاللَّهِ هُمُ الَّذینَ نَظَرُوا اِلی باطِن الدُّنْیا اَذا نَظَرَ النَّاسُ اِلی ظاهِرِها».
یعنی اولیاء الهی كسانی هستند كه هنگامی كه مردم چشمشان به ظاهر دنیاست، آنان درون دنیا را مینگرند. ظاهر دنیا آكنده از شهوتها و میلهای نفسانی است، اما باطن آن آتشی است سوزان، چنانچه پیامبرخدا(ص) فرمودند: «اِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَواتِ» آتش در درون شهوات نهفته است، و «اِنَّ الْجَنَّهَ حُفَّتْ بِالْمَكارِهِ» بهشت در سختیها نهفته است. سپس حضرت میفرمایند: اولیاء وقتی دیگران به ظاهر نقد و زود گذر دنیا پرداختند، اینها به آینده و درون دیررس آن میپردازند «وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِها اِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعاجِلِها».
فایل ورد word مقاله ولایت در قرآن
فهرست مطالب
ولایت در قرآن 1
اقسام ولایت: 2
اساس ولایت 3
مراحل سه گانه عبودیت 5
حدیث قرب نوافل 6
ولایت تشریعی و ولایت تكوینی خداوند 8
تفاوت ولایت و امامت و نبوت 9
امامت در قرآن 10
آیه تطهیر 12
نیاز جامعه به سرپرست 14
ضرورت عصمت اولی الامر 16
احكام تشریعی و حكومتی 17
ولایت در زمان غیبت 18
دلایل ضرورت ولایت فقیه در عصر غیبت 18
نكته های قابل ذكر در بحث ولایت فقیه 22
روایات مورد نظر در بحث ولایت فقیه 25
سند روایت عمر بن حنظله 26
نگاهی كوتاه بر مبحث ولایت فقیه 28
بازنكاتی درموردولایت فقیه 32
11- فقاهت؛ شرط ولایت: 39
سابقه نظریه ولایت فقیه 40
ولایت فقیه به عنوان «وظیفه و مسؤلیت» 42
